داستان و مطلب های متفاوت

ساخت وبلاگ
هر لحظه دم از نفاق با هم بزنندیا حرفی از این سیاق با هم بزنندیک بار نشد عقربه های ساعتیک دور به اتفاق با هم بزنند* * * * * گوشی نشنیدم که حرفی باشدچشمی که تماشای شگرفی باشدکبکی است که سر به زیر برفی داردبی آنکه در این میانه برفی باشد* * * * * هر روز دروغ بیشتر خواهد شدباغ از پی باغ بی ثمر خواهد شداین شاخه ی راست دروغی ست بزرگ فرداست که دسته ی تبر خواهد شد* * * * * عاشق شده ای خیال پرداخته ایدنیای بدی برای خود ساخته ایآنگونه که فکر می کنی نیست رفیقآدم ها را هنوز نشناخته ای* * * * * با هیچ کسی مگو که در تب چه گذشتدر بستر اضطراب بر لب چه گذشتاین راز بزرگی ست که بین من و توستبگذار کسی نداند آن شب چه گذشت* * * * * تا چشمه نجوشید سرازیر نشددر ذهن تو ،رودخانه تصویر نشدبا حرف زدن کسی به جایی نرسیدبا گفتن نان ، هیچ کسی سیر نشد* * * * * دنیا در دست خواب گردان ها بودصحرا مسخ سراب گردان ها بودمشتی تخمه دهانشان را بسته استاین قصه آفتاب گردان ها بود* * * * * گفتند فقط مترسک و چوبی بودچوبی که فقط حکایت خوبی بودباد آمد و دکمه ی مترسک وا شدبر سینه ی او مسیح مصلوبی بود* * * * * ما شاخه ای از ایل شقایق هستیمبا دردسر عشق موافق هستیمدر پرده چرا سخن بگویم حاشابگذار بدانند که عاشق هستیمبیژن ارژن داستان و مطلب های متفاوت ...
ما را در سایت داستان و مطلب های متفاوت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mani-2015o بازدید : 73 تاريخ : پنجشنبه 9 شهريور 1402 ساعت: 0:49